یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶ - ۱۰:۱۸
۰ نفر

فرهاد عشوندی: «می‌خواستم به بعضی از مربیان استقلال که فصل قبل در این تیم همه کاره بودند ثابت کنم، چقدر خوب هستم.»

مهدی رحمتی در ورودی رختکن ایستاده بود و با خبرنگاران حرف می‌زد. او 90 دقیقه،  توانسته بود یک تنه استقلال را در تهران متوقف کند.

 90 دقیقه پیش از این وقتی داشت بازی شروع می شد دست در دست وحید طالب لو به سمت جایگاه 8 رفتند، آنجا که جمعیت دو آتشه های استقلالی یکصدا فریاد می زدند؛ «وحید، مهدی رو بردار و بیا!» درست به مانند تمام سه سال گذشته.

 البته این بار دیگر مهدی و وحید هر دو گلرهای استقلال نبودند و رحمتی که در همه این سال ها ذخیره طالب لو در استقلال بود باید به عنوان گلر اول مس رودرروی تیم سابقش می ایستاد.

ناصر حجازی

او که احساس می کرد حقش در استقلال خورده شده و می خواست از تیم سابقش انتقام بگیرد. همه چیز از آن ضربه پنالتی شروع شد. وقتی میثم منیعی توپ را به همان جایی کوبید که رحمتی انتظارش را می کشید، انگار روحیه مهدی هم به یکباره چند برابر شد.

 این‌گونه شد که او هم توانست تک به تک‌های برهانی را به سادگی مهار کند و هم خیلی خوب شوت های راه دور پولادی را رد کرد. باور اینکه رحمتی به این راحتی شوت های راه دور را بگیرد برای تماشاگران استقلالی که سبک بازی گلر سابق تیمشان را می شناختند دور از انتظار بود اما انگار به یک باره مهدی شیر شده بود.

 انگیزه گرفتن انتقام او را متفاوت از همیشه کرده بود. رحمتی هرچند در پایان بازی یک گل خورده بود تا تیمش پیروزی را از دست دهد اما ستاره بازی بود، این را هیچ کس نمی‌توانست کتمان کند.

نه ناصر حجازی که برای تیمش این بازیکن را نخواسته بود و نه فرهاد کاظمی مربی مس که اگر می پذیرفت گلرش بهترین بوده در حقیقت به بازی دفاعی تیم خودش اعتراف کرده بود.

او ستاره بازی بود پس خبرنگاران حق داشتند که پس از بازی اول، همه به سوی او بروند: «خدا را شکر که خیلی چیز ها به خیلی ها ثابت شد. از این بابت خیلی خوشحالم.»

 او یکسره داشت از کسی حرف می زد. کسی که حقش را در استقلال ضایع کرده و عامل جدایی اش از این تیم بوده، کسی که نامش.... « سرمربی فصل قبل استقلال. همین آقا که حالا دارد از کنار ما می گذرد.» او حالا به صراحت صمد مرفاوی را که در حال گذشتن از کنارش و رفتن به رختکن است را نشان می دهد و او را به عنوان مقصر اصلی معرفی می‌کند شاید حالا پس از این حرف از اینکه انتقامش را گرفته شاد است. چون خیلی زود از دوربین ها فاصله می گیرد و به رختکن می رود.
  
انگار دوباره به اوج برگشته. شماره 8 هر بار که پا به توپ می شد نه تنها تیفوسی های جایگاه هشت که همه استقلالی های حاضر در ورزشگاه نیم خیز می شدند. مجتبی بازی را توفانی شروع کرده. با حرکت های او جمعیت امیدوارند تا تیمشان شاید سامان پیدا کند. باور اینکه زیدان شان پس از دوسال دوباره به اوج برگشته و پس از پشت سر گذاشتن آسیب دیدگی لعنتی این بار در زمین راحت می دود،  می جنگد و گاه تکل می زند، به آنها آرامش می بخشد. 

مجتبی که صاحب توپ می شود همه آماده اند تا نامش را فریاد کنند اما پیش از آنکه بخواهند نامش را فریاد کنند او کارش را با توپ کرده. یک پاس چشم بسته درست زیر پای آرش برهانی که آرش را با رحمتی تک به تک می کند. پاسی از فاصله ای بیشتر از چهل متر درست به شکاف دفاع دو لایه مس که خیلی سخت می توان از آن گذشت.

 پاسی که البته آرش قدرش را نمی داند. توپ را که می گیرد گارد شوت زدن دارد اما یک حرکت بدنش دو دفاع مس را از جریان بازی خارج می کند و با یک پشت پا توپش را درست می رساند به محسن بیاتی نیا، مهاجمی که حالا در شرایط گلزنی قرار دارد، اما باز هم فقط فریاد آه نصیب جمعیت می شود.

حالا تیم در حمله است، سانتر او روی سر آرش نمی نشیند اما داور پنالتی گرفته.  درست یا غلط در دقیقه 36 استقلال با سانتر مجتبی و تیزهوشی آرش برهانی از داور بازی پنالتی گرفته بود. هرچند پنالتی را میثم منیعی از دست داد تا همه چیز را هدر داده باشد.

هرچه بازی به جلو می رفت انگار توان مجتبی هم کم می شد. بازی به پایان نیمه اول که رسید دیگر مجتبی در زمین راه می رفت. با شروع نیمه دوم اگر توپی به او می رسید پاسی زیبا می داد و اگر نمی رسید خارج از جریان بازی بود. هرچه حضور مجتبی در زمین کمرنگ‌تر می‌شد بازی استقلال هم بیشتر سرسام آور و آزار دهنده می‌شد. درست دقیقه 54 بود که آن لحظه لعنتی اتفاق افتاد.

این همان زمانی بود که شماره 8 دو دستش را به کمر زده و سرش را به زیر انداخته بود و داشت افسوس می خورد. بازیکنان مس شادی کنان روی سر یار برزیلی تیمشان ریخته بودند و وحید طالب لو با خشم به سمت مجتبی می آمد و با فریاد می‌گفت:« این چه وضع شوت زدنه؟ تو که تیمو شوهر دادی... همه توپ ها رو که نباید تو بزنی» این واکنشی بود خشمگینانه به اشتباه مجتبی، اشتباه او روی ضربه کاشته که توپ را به پای یار مس کوبیده بود.

توپی که زیر پای مهاجم مس افتاد. همان توپ لحظه ای بعد به تور دروازه استقلال چسبید تا استقلال در تهران از مس عقب باشد. مجتبی که می توانست برای تیمش بهترین باشد با یک اشتباه کابوس جمعیت شده بود...
 
صدای سوت جمعیت انگار قرار نبود قطع شود. 10 دقیقه بیشتر از آن لحظه گذشته بود اما هنوز آنها داشتند سوت می کشیدند و داور را هو می کردند. اعتراضی که درست از دقیقه 63 بازی شروع شده بود. همان لحظه که ضربه کاشته میثم منیعی زیر تیر مس به زمین نشست و از دروازه بیرون آمد.

 میثم از فاصله 35 متری دروازه مس،  پشت ضربه کاشته ایستاد و با پای چپش توپ را زد.  توپ از زمین ارتفاع گرفت و از روی سر مدافعان مس گذشت و تازه شروع کرد به ارتفاع کم کردن. شیرجه رحمتی هم برای گرفتن توپ کارساز نشد. جمعیت به انتظار گل به هوا پریدند اما توپ به تیر دروازه خورد و بعد به زمین مالید.

  لحظه ای بعد توپ دوباره در جریان بازی بود. داور اعتقادی به گل نداشت. بازی باید دنبال می شد که اسکوربورد صحنه را تکرار کرد. همه برای لحظه ای به شوک فرو رفتند. میثم منیعی بی خیال بازی شد و فریاد زد گل. صادقی و قربانی به سمت داور رفتند و فریاد زنان اعتراض کردند. جمعیت هم انگار به یکباره فهمیدند چه اتفاقی افتاده. صدای سوت ممتد 45 هزار نفره انگار قرار نبود قطع شود.

به یکباره همه چیز در آزادی عوض شده بود. جمعیت به دنبال استیفای حق ضایع شده تیمشان بودند. صدای سوت شان کر کننده بود، اما انگار نمی خواستند بی خیال شوند. شور ناشی از این اتفاق می توانست استقلال را دوباره به بازی برگرداند. جمعیت یا سوت می کشیدند یا با تمام وجود تیمشان را برای گل زدن به جلو می خواندند.

 این شور می توانست استقلال را به گل برساند، چون هم مسی ها و هم تیم داوری کپ کرده بودند. ناصر حجازی و اصغر حاجیلو که مدام در این لحظات با کمک داور مسابقه کل و کل می کردند شاید می توانستند با یک تعویض هجومی مسیر بازی را به سود خودشان عوض کنند اما آنها هم انگار اسیر این جو هیجانی شده بودند اما کاظمی خیلی خوب می دانست چه باید انجام دهد. 

درست دو تعویض در این دقایق و فریاد هایش از کنار زمین که به بازیکنانش می گفت؛« حفظ توپ کنید...علی مولایی دریبل بزن... یکی به پائولو بگه دریبل بزنه و توپ رو حفظ کنه» کارساز شد. ده دقیقه بعد دیگر تب داغ جمعیت افتاد. آنها که دیدند تیمشان توان حمله را ندارد،  بی خیال فریاد زدن شدند و همه چیز به شرایط عادی برگشت. شرایطی که در آن استقلال با یک گل عقب بود. آن هم در تهران و پیش چشم بیش از 45 هزار نفر تماشاگر خودی.
  
با کت و شلوار براقش و آن پیراهن بنفش که نود دقیقه تمام،  داشت کنار زمین با آنها فریاد می زد و می دوید به سالن کنفرانس وارد شد. لحظه ای که او آمد هنوز حجازی داشت به سؤال ها جواب می داد.؛« آقا دایی فرهاد هم اومد» یکی از جلوی در این جمله را گفت و لحظه ای بعد همه آماده شدند تا با فرهاد کاظمی حرف بزنند. حجازی تا کاظمی را دید از جایش بلند شد.

 او گرما را بهانه کرد شاید خودش هم متوجه شد که همه می خواهند با کاظمی حرف بزنند؛« وای اینجا خیلی گرمه. من دیگه برم.» لحظه ای بعد در گوشه ای از سالن کنفرانس حجازی و کاظمی با هم روبرو شدند؛« آقا فرهاد تبریک می‌گم مساوی را از ما گرفتید.»

حجازی انگار داشت به کاظمی متلک می انداخت، کاظمی اما برخلاف همیشه انگار این بار نمی خواست جواب این متلک را بدهد؛« ما چاکریم ناصرخان» با این وجود حجازی دست بردار نبود؛« البته ما خوش شانس بودیم که به شما نباختیم...» این بار هم فرهاد سعی کرد ماجرا را با یک مخلصیم تمام کند، اما حجازی هنوز داشت می گفت تا کاظمی سرانجام مجبور به واکنش شود. او دست در جیبش کرد و چیزی بیرون آورد؛ «بفرمایید ناصر خان.  دستمالش تمیزه! بدجوری عرق کردید. عرقهاتون رو پاک کنید...»

جوابی که به یکباره حجازی را خاموش کرد. کاظمی حالا باید از بازی حرف می‌زد، مسابقه ای که هرچند مساوی شده بود اما این تیم او بود که در حقیقت همه پیروزش می شناختند؛ همه تیم ما یک مهدی رحمتی بود.

این که اسمش فوتبال نیست. ما باید خیلی بهتر از این باشیم.» او شاید داشت کاری می کرد که یارانش مغرور نشوند:« ما یک گل خوردیم. یک گل آنها را هم که داور نگرفت و...» همه سئوال ها از کاظمی درباره زمین خوردن های گاه و بی گاه رحمتی و چند یار دیگر مس روی زمین در دقایق بازی بود.  همان اتفاقاتی که باعث شده بود جمعیت در پایان مسابقه فریاد بزنند :«فرهاد ضد فوتبال...» 

 اتهامی که البته کاظمی حاضر نیست آن را بپذیرد: « کی؟ من؟ من وضد فوتبال؟ بابا من از حاشیه های فوتبال بیزارم!» او البته می توانست با تیمش برنده بازی باشد، بخصوص وقتی توانست دقایق توفانی بعد از 63 را پشت سر بگذارد. همان دقایقی که پس از ضربه میثم منیعی ورزشگاه به آستانه انفجار رسیده بود. او خودش هم افسوس این اتفاق را می خورد؛« گلی که خوردیم روی یک اتفاق بود. توپ به جایی رفت که نمی شد آن را مهار کرد.»

«عمرا نمیاد» داور تازه سوت پایان بازی را زده بود. خبرنگاران منتظر آمدن مربیان بودند. آنها تقریبا مطمئن بودند که حجازی پس از بازی ضعیف تیمش به کنفرانس مطبوعاتی نمی آید، اما تنها کمتر از 10 دقیقه او به سمت سالن کنفرانس آمد. قدمهایش را شمرده، شمرده بر می‌داشت.

 کت و شلوارش را مرتب کرده بود و دستی هم به موهایش کشیده بود. در تمام مسیر می خندید.  کاملا از نتیجه راضی بود.  درست انگار که تیمش با چند گل اختلاف بازی را برده. او انگار جایی بیرون از ورزشگاه بوده. انگار اصلا چهره ها و زمزمه های نارضایتی جمعیت را نشنیده.

 او آمد و اینگونه شروع کرد:«شانس آوردیم که نباختیم. داوری را که دیدید. وقتی این همه گل نزنید نتیجه اش همین می شود. بچه های ما عالی بودند.» او فکر می کرد تیمش بی نظیر بوده. حرفهایش را با اعتماد به نفس بالایی ادا می کرد. او مطمئن بود که با فوتبال تماشاگرپسند تیمش همه را راضی به خانه هایشان فرستاده است. برای حرفهایش دلایل بسیاری هم دارد. او از صحنه ای می گوید که آرش برهانی با رحمتی تک به تک شد.

 از صحنه ای که آرش چند یار را دریبل کرد و توپش را برای بیاتی نیا فرستاد اما به او نرسید. یا شاید صحنه دیگری از آرش که او حتی از رحمتی هم گذشت و چیپش داشت گل می شد اما دفاع مس آن را از روی خط برگرداند.

 تازه ناصر خان اصراری به تکرار موقعیت هایی که روی شوت های پولادی ایجاد شد ندارد. او فقط کافی ست تکرار کند که داور یک گل شان را نگرفته و میثم یک پنالتی را هم از دست داده. این همه موقعیت در نود دقیقه. این یعنی استقلال خیلی خوب بوده اما....

  • واقعا شما فکر می کنید استقلال خیلی خوب بود؟

 شما غیر از این فکر می کنید؟

  • فکر می کنید جمعیتی که امشب (جمعه 9 شهریور) در ورزشگاه بودند راضی به خانه هایشان برگشتند؟

 اگر شک دارید می توانید از خودشان بپرسید. من فکر می کنم آنها خیلی راضی هستند.

  • اما بسیاری از جمعیتی که همین حالا اینجا هستند می گویند تیم شما بد بوده؟

 شما که جمعیت هوادار استقلال نیستید. آنها می دانند که ما به مرور زمان خوب می شویم.

  • یعنی فکر می کنید اوضاع استقلال بهتر می شود؟

 حتما  هنوز 31 هفته تا پایان لیگ مانده. همین امشب اگر توپ های ما گل می شد شرایط به کلی فرق می کرد.

  • اما اگر تیم صمد هم از 7 بازی آخر 4 امتیاز می گرفت شما امشب اینجا نبودید

 بله

او این کلمه را پس از کمی مکث در جواب خبرنگار همشهری امارات گفت. دیگر این بار با قاطعیت ابتدایی جواب نمی داد. او دقایقی بعد وقتی داشت همراه با دستیارانش از ورزشگاه می رفت از مرفاوی پرسید ؛« این داور بازی جدید بود؟ تا حالا ندیده بودمش. مگر قرار نبود سعید مظفری داور باشد.» حرفهای حجازی را صمد تنها با پوزخندی جواب داد. حرفهای حجازی به خوبی نشان می داد که او مدت‌هاست دور از فوتبال است و از هیچ چیز خبر ندارد.

حجازی با مسائل جمعه به لبه پرتگاه نزدیک تر شد. او که در همین دو هفته دو یار تیمش یعنی نوازی و محسن یوسفی را اخراج کرده امیدوار است در آینده استقلال به اوج برگردد، هرچند یکی از نزدیکان به امیر قلعه نویی از قول او درباره تیم حجازی می‌گوید: «تیمش هر روز بدتر می شود چون بعد از هر باخت او در میان بازیکنان دنبال متهم می گردد.  اتفاقی که باعث ایجاد دودستگی در تیمش می شود.»

 این جمله بی شک دور از واقعیت نیست. حداقل برای آنها که در پایان بازی استقلال و مس چهره محمد نوازی را که نزدیکترین یار به ناصر خان است، دیدند، این جمله را راحت تر می پذیرند.

همشهری امارات

کد خبر 30380

برچسب‌ها

پر بیننده‌ترین اخبار فوتبال ايران

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز